برای تو...




 
اکنون و اینجا بی تووبی ما دلم برای عشق گرفته است...

 دلم برای از تو نوشتن تنگ است

 وقتی که منبر خون از تو سرودن را تکفیر می کند 


 تکرارشبنم و ابریشم ِ زلال نام ِ توبرمن فریضه ای است

 
 دلم برای عشق گرفته است ، دلتنگی ِ عزیز



 بریده باد زبانم اگر که از تو نگوید ، بریده باد


 زلال بانو دلم برای سادگی ات شورمی زند


 اگرچه به گاه نبرددرمیدان ازرفاقت ابریشم وتونوشتن

جرم است

 اما گناهی چندان بزرگ را سینه گشاده ام،


 زلال بانو آمدنت را دل دل می زنم در ایوان زخم و حادثه


 دوباره دلم گرفته است از تو گفتن را


 دلم برای عشق گرفته است


 برای تو ای دلتنگی عزیز...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد