امان از نا تام تو
امان از نا تمام من
کی این ناتموم ها تموم میشن...
مثل هر ادم دیگه
یادمه بچه بودیم تو گذشته های دور
اون زمان که قلب ما پر بود از شادی و شور
روزی که تورو دیدم موهاتو بافته بودی با گل سپید یاس مو هاتو بافته بودی
بعد از اون روز قشنگ از خدا راضی شدم
از دم صبح تا غروب با تو هم بازی شدم
چه روز های خوبی بود ولی افسوس زود گذشت
تا یه چشم به هم زدیم روزو هفته ها گذشت
یادمه روی درخت دو تا دل کنده بودیم
سال بعد از اون کوچه ما دیگه رفته بودیم
شاید اون دلها دیگه خشکیده رو ساقه ها
شاید هم بزرگ شدن زیر بال شاخه ها...
ادامه...
میرسد روزی که فریاد وفا را سر کنی میرسد روزی که احساس مرا باور کنی میرسد روزی که نادم باشی از رفتار خود خاطرات رفته ام را مو به مو از بر کنی میرسد روزی که تنها ماند از من یادگار نامه های کهنه ای را که به اشکت تر کنی میرسد روزی که در صحرای خشک بی کسی بوته های وحشی گل را زغم پرپر کنی میرسد روزی که صبرت سر شود در پای من آن زمان احساس امروز مرا باور کنی.....
نوشته هاتون خیلی زیبا هستش
فضایی رو که هم ساختید باآهنگش خیلی مچه
مجموعا کارتون عالیه ادامه بدید
و صبوری مرا کوه تحسین میکرد...
خیلی عالی بود
سلام
وبلاگ زیبایی داری
موفق باشی
به منهم سری بزن خوشحال میشم
از یه تنها از روایت دلتنگی:
میرسد روزی که فریاد وفا را سر کنی
میرسد روزی که احساس مرا باور کنی
میرسد روزی که نادم باشی از رفتار خود
خاطرات رفته ام را مو به مو از بر کنی
میرسد روزی که تنها ماند از من یادگار
نامه های کهنه ای را که به اشکت تر کنی
میرسد روزی که در صحرای خشک بی کسی
بوته های وحشی گل را زغم پرپر کنی
میرسد روزی که صبرت سر شود در پای من
آن زمان احساس امروز مرا باور کنی.....
وقتی از مادر متولد شدم صدایی در گوشم طنین انداخت
که بعد از این با تو خواهم بود
به او گفتم کیستی...؟ گفت:غم
فکر کردم غم عروسکی خواهد بود که بعد ها با او بازی خواهم کرد
ولی بعد ها فهمیدم من عروسکی هستم در دست غم
شمارو لینک کردملینک نمیخواینبکنید مارو؟
شورره رو هم داریدحتی!!!
موفق باشین...