روزها رفته اند
من مانده ام و تنهایی وسکوت...
صدایی که می شکند بر لحظه هایم و تکرار میکند رفتن تو را
صدایی که هر دم رفتن ثانیه ها را بر من می تازد
اینک من مانده ام و شبهای تاریک
سیاهی... سیاهی ...و هیچ
شاید گم شده ای بیش نباشم که راه تو را از خاطر م برده ام
آری من همانم
تک درخت پرتگاه
عابری گم کرده راه
حال آنچه در پشت سر مانده برایم تاریکی است و غباری بر دل مانده از راهی رفته...
مرسی از اینکه صدای قدمهاتو شنیدم عابر
کارت خیلی قشنگ بود
درود بر احساس پاک
خیلی قشنگه
وقتی از سیاهی وتاریکی حرف می زنی و اونو با رنگ سرخ می نویسی و............ تک درخت پرتگاه !
سلام
زیبا نوشتید
به زندگی چنگ بزن!
امید داشته باش! دست به دامان خدا باش!
خورشید بار دیگر خواهد درخشید.
همواره چتر رنگین کمان وعده های
او بر توفان زندگی ما گسترده خواهد شد
موفق باشید
با کمال تشکر
حال به داشتن دوستی مثل شما
افتخار می کنم
سلام داداش امیر گلم میثل خودت با حاله دوستت دارم بابای