سنگ فرش...

تلنگر میزند بر شیشه ها سر پنجه باران

  

نسیم سرد میخندد به غوغای خیابان ها


دهان کوچه پر خون میشود از مشت خمپاره  

        

فشار درد میدوزد لبانش را به دندانها


زمین گرم است از باران خون امروز 

          

زمین از اشک خون آلود خورشید سیراب است


ببین آن گوشه از بم کنده را در موج خون مادر

       

که همچون لاله از لالای نرم جوی در خواب است


 بمان مادر...

 

 بمان مادر...

 

بمان در خانه خاموش خود مادر

 

 که باران بلا می باردت از آسمان بر سر


در ماتم سرای خویش را بر هیچ کس مگشا

 

که مهمانی بغیر از مرگ را بر در نخواهی دید


زمین گرم است از باران بی پایان خون امروز


ولی دل های خونین جامگان در سینه ها سرد است


مبند امروز چشم منتظر بر حلقه این در 

 

که قلب آهنین حلقه هم آکنده از درد است

 
نگاه خیره را از سنگ فرش کوچه ها بر دار که اکنون برق خون میتابد از آیینه خورشید

 

دوچشم منتظر را تا به کی بر آستان خانه می دوزی؟


تو دیگر سایه فرزند را بر در نخواهی دید...

 

نخواهی دید...

 

نخواهی دید...

 

نظرات 9 + ارسال نظر
بانو دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:41

سلام و عرض ادب
وبلاگ زیباییی داری با عکسای پر مفهوم
منتظر اپ دیت دوباره وبلاگت هستم

هومن دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 23:49 http://lopo.blogsky.com

عکسها خیلی گویا هستن و نوشته ات هم خواندنی بود من با بانو موافقم منتظر آپ بعدی ات هستم خبرم کن

میترا چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 00:52

سلام خسته نباشی...
خیلی قشنگه که بدونیم پشت تمام شیطنتهاو بازیگوشیها،روحی لطیف و پر احساس در نهادمان خفته...
وبلاگت حرف نداره

هومن چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 22:34 http://lopo.blogsky.com

عزیز ما که پیش شما خشت خام آجر هم نیستیم

دوستت دارم با همه دیوارها

هومن پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 17:54 http://lopo.blogsky.com

سلام دوست عزیز
من ۳ روزی نیستم یکی از دوستان به جای من آپ میکنه میشه هواشو داشته باشی کمی به وبلاگم سر بزنی ؟

سمفونی شعله ها پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 20:58 http://symphony-sholeha.blogsky.com

چه خوب درد جاری خانه مان را نوشته ای!
ممنون که بهم سر زدی و مرسی به خاطر شعر قشنگت ...

یاسمین پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 20:58 http://rue.blogsky.com

سلام
ممنون به من سر زدی وممنون از کامنتت
شاد باشی و منتظرتم

هومن جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 21:50 http://lopo.blogsky.com

ای دریغ از لحظه های انتظار :) آپ کردی به من یک خبر بده

آتنا شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:57 http://www.partenon.blogsky.com

دوست خوبم سلام:
«تنها تویی در خاطرم» با من بمان ای همصدا ، ت
ا آخره اسم سفر از جاده های پر خطر ،
این خسته را با خود ببر
با من بخوان ای همنوا ،
شعر سپید عاشقی
این واژه را با هر زبان ،
تنها توئی که لایقی
من صد بیابان عاشقم ،
دریای عشقم را ببین
از آسمان قلب من ،
گلهای حسرت را بچین
در کوچه های عاشقی ،
من عابری دلخسته ام
از من گذشتم با دلم ،
چون بر دلت دل بسته ام
در فصل سرد عاشقی ،
من گرم پندار توام
در وصف عشقت مانده ام ،
حالا پی شعری نوام
در شهر بی سامان شب، با یاد تو من شاعرم
منتظر قدمهای سبزت هستم.(به روزم)
سبز باشی و پایدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد