تنهایی

آدم اینجا تنهاست

و در این تنهایی سایه نارونی

تا ابدیت پیداست

بغض پاییزی...

دل من ، مثل یه پائیز
تو نگاهت خونه داره...
تو برام،الفت عشقی

اگه آسمون بذاره
پر خورشید می شه با تو
خالیه ، خسته ی شبها
ماهیه مونده رو خاکم
تویی دریا ، تو رو می خوام
من غروب شوره زارم
تو طراوت طلوعی
آخرین هق هق بارون
تو قشنگ ترین شروعی


َُتویی از هوار شبنم
من از هوار عشقم
بی تو گم میشه دوباره
لحظه های سرنوشتم
پر دلواپسیم من
تو واسم سنگ صبوری
تو صدای سبز رفتن
توی جاده های دوری
اسم تو زمزمه کردیم
منو گنجشکای خونه
بغض پاییزی باغچه،پر شد از شعر و جوونه

تاریکی...

من از نهایت شب حرف میزنم


من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف میزنم


اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاو و


یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم...