می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش
باخود می برم از شهر شما دل شوریده ودیوانه خویش
می برم تا که در آن نقطه دور شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه عشق زین همه خواهش بیجا و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم ز تو ای جلوه امید محال
می برم زنده به گورش سازم تا از این پس نکند یاد وصال...
میرو دل مردگی ها را ز سر بیرون کنم
گر فلک با من نسازد چرخ را وارون کنم
بر کلام نا هماهنگ جدایی خط کشم
در سرود آفرینش نغمه ای موزون کنم
وب بلاگ قدیمی و خیلی قشنگی دارید
با تبادل لینک موافقید
ممنون میشم اگه بهم سر بزنید
می روم تا دیگر هوس آن لب ها به سرم نزند...
مرسی که اومده بودی. من لینکت رو می ذارم. باشه؟
مرسی.