روزی که آمدی ...

 

روزی که آمدی،

شعر نابی بودی ایستاده بر دو پا !

آفتابُ بهاربا تو آمدند!

ورق های روی میز بُر خوردند !

فنجان ِ قهوه پیش رویم،

پیش از آنکه بنوشمش،

مرا نوشید

وَ اسب های تابلوی نقاشی

چهار نعل به سوی تاختند !

روزی که آمدی ،

طوفان شُدُ پیکانی آتشین

در نقطه ای از جهان فرود آمد !

پیکانی که کودکان ، کلوچه یی عسلی اَش پنداشتند،

زنان،دسبندی از الماس

وَ مردان نِشان شبی مقدس !

نظرات 1 + ارسال نظر
راحیل چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1385 ساعت 00:44 http://www.rahil.ir

سلام آقا پاک منو فراموش کردیا
منتظرتون هستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد