-
آن روزها...
شنبه 10 دیماه سال 1384 00:01
آن روزها رفتند آن روزهای خوب آن روزهای سالم سرشار آن آسمان های پر از پولک آن شاخساران پر از گیلاس آن خانه های تکیه داده در حفاظ سبز پیچکها به یکدیگر آن بام های بادبادکهای بازیگوش آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها ان روزها رفتند آن روزهایی کز شکاف پلکهای من آوازهایم ، چون حبابی از هوا لبریز ، می جوشید چشمم به روی هرچه می...
-
سالهاست که مرده ام...
پنجشنبه 3 آذرماه سال 1384 09:47
رفیق و همدم در این دیار ز بخت بد کیمیا شده... نمی تپد قلب عاشقان که خون دل که خون دل بی بها شده ...
-
شب سرد...
جمعه 6 آبانماه سال 1384 15:47
از خانه که می آیی..... دستمالی سفید.... پاکتی سیگار..... گزینه شعر فروغ..... وتحملی طولانی بیاور.... احتمال گریستن من بسیار است......
-
آن شب من...
جمعه 6 آبانماه سال 1384 15:37
وعده داده ام امشب به آیینه.... به ماه.... به خود...... بوسه و تصویر تو را.....
-
هیچ...
جمعه 15 مهرماه سال 1384 16:31
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید ، نتواند که ره تاریک و لغزان است وگر دست محبت سوی کسی یازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک چو دیدار ایستد در پیش چشمانت نفس کاین است...
-
عبور...
دوشنبه 31 مردادماه سال 1384 20:45
آه... سهم من اینست سهم من اینست سهم من ، آسمانیست که آویختن پرده ای آنرا از من میگیرد سهم من پایین رفتن از یک پله متروک است و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست و در اندوه صدایی جان دادن که به من می گوید دستهایت را دوست دارم ...
-
سکوت...
دوشنبه 31 مردادماه سال 1384 20:40
حر ف تازه ای به خاطرم نمی رسد ورنه با تو حرف می زدم من هنوز زنده ام آفتاب پشت ابر مانده ام من در این سکوت بارها برایتان شعر گفته ام ـشعر خوانده ام من خیال نیستم هستم وهنوز معتقد به واژه زوال نیستم حرف تازه ای به خاطرم نمی رسد ورنه ـ لال نیستم...
-
فراموش کن...
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1384 02:04
همه ی چشمها به راه توست... بی تاب بخشش تو... همه دل ها بی قرار.. نه فقط به کوه و دشت و صخرا... ببار به دل های فراموش شده... به ذهن های پر تشویش... به روح های خط خطی... ببار به آتش انتظار... به خلوت تنهایی... ببار که تو همیشه سرود نجاتی... بگزار تا همه خودشان باشند... بگذار تا پاییز بی رنگ باشد... آسمان پر از ابر......
-
برای تو...
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1384 13:14
اکنون و اینجا بی تووبی ما دلم برای عشق گرفته است... دلم برای از تو نوشتن تنگ است وقتی که منبر خون از تو سرودن را تکفیر می کند تکرارشبنم و ابریشم ِ زلال نام ِ توبرمن فریضه ای است دلم برای عشق گرفته است ، دلتنگی ِ عزیز بریده باد زبانم اگر که از تو نگوید ، بریده باد زلال بانو دلم برای سادگی ات شورمی زند اگرچه به گاه...
-
فرق من و تو.....
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1384 13:12
فرق است میان انکه یارش در بر استو انکه چشم انتظارش بر در...... اگر هوای ابری را دوست نداری اگر در انتظار بارش بارانی این را بدان که با بارش باران ابر تمام خواهد شد خواهد مرد .... حتی ابر نیز دوست دارد قدری بیشتر باشد بماند .... زندگی کند ......
-
قفسی بی تو...
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1384 22:57
همه ی گناه من همه ی تقصبرم همه نفرین به جان خریدنم گذشتن از خاطره بود پشت پا زدن به شب بی ستاره بود من به تاریکی فردا به هر شادی بی معنا به آن صبح د میده از فریاد نه گفتم وبه آرزوی مردم تکیده از غم خندیدم من طلوع شمس عشق را به بهای ضجه های بی شمار خریدم...
-
نگاه...
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1384 22:39
عزیزی وقتی نیست آسمان آبی نیست شب ها برای ماه هیچ جای خالی نیست تار های ذل من از سکوت انتطار خالی نیست درد تو بمان زود نرو در روزها جاری نیست بستن چشمهایم به خاطره این همه بی خوابی نیست زنذان وجودم از پستی خالی نیست به زندان زنذگی می گویید اما بدانید زندگی هم زندان زیبایی نیست دوستی ها در این زندان هیچ کدام برای یک...
-
خواب...
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1384 01:50
تو در را در خواب دیده بودم... بی اینکه روزی سالی هزاره ای بوده باشی گیسو پریشان در باد های سرد و پاییزی شمال. اما مرا در بیداری با تو می بینند! پس کجایی که دیده نمی شوی؟...
-
نازنین....
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1384 01:35
در زندگی درد هایی هست که نمیتوانی برای کسی تا آخرین دم باز گو کنی نازنین........
-
در یاد بود توپ مروارید...
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1384 23:56
آسمان شهر هم غمگین است ، اما، باکی نیست ، بوته ها را در زیر رگبار گریه های آسمان هم می توان آتش زد و از آن پرید ، گر چه دیگر هیچ شعله ی سرخی، خریدار زردی چهره ی غمگین ما نیست . کوزه ها آماده کردیم، تا به رسمی که از اجدامان باقی است ،از پشت بام ها ی خانه ها به کوچه پرتاب کنیم شاید آبگینه ی دیرینه سال غم بشکند یا که ترک...
-
پرواز...
جمعه 9 اردیبهشتماه سال 1384 03:34
پرواز میدهم خیال را تا هر کجا پروازم کشد ، میروم تا رنگ آسمانم را بیابم تابش خورشید را بر تن آرزو هایم بتابم من چه میدانم این نا کجا آباد یا خراب آباد هر کجا هست میروم بعد از این سر درآن آسوده گذارم سهم من از زندگی این بودن بیهودگی نیست سهم ما از بودن ما حسرت بی انتها نیست سهم ما از مخلوق بودن ضجه و آه و فغان نیست بر...