پرواز...




پرواز میدهم خیال را


تا هر کجا پروازم کشد ،


میروم تا رنگ آسمانم را بیابم


تابش خورشید را


بر تن آرزو هایم بتابم


من چه میدانم


این نا کجا آباد


یا خراب آباد


هر کجا هست


میروم بعد از این


سر درآن آسوده گذارم


سهم من از زندگی


این بودن بیهودگی نیست


سهم ما از بودن ما


حسرت بی انتها نیست


سهم ما از مخلوق بودن


ضجه و آه و فغان نیست


بر مزار آرزو ها گریستن


با دوچشم خونبار نیست


کفر میگویم گر چه بر دارم کشند


سهم ما هرگز جدا از حق خدا نیست...